کنجد مامانی

امروز 17ابان 96ودختر گلی من روزسومت که از شیر گرفتمت خیلی سخنم، مامان فدا چشمای سبز خوشگلت خیلی دلم تنگ میشه تو خوبی اما من خیلی سختم که بعد از دو سال بهت مم ندم جیگر مامان همش میای و میگی مم قلب هزار تیکه میشه وقتی ميگم مم اوخ شده دختمل گلیم اما خوش حالم که بزرگ شدی و دیگه مم نميخوري جوجه حنای من قربونش بره مامان دوست دارم ...

اینم از هليا جونم خاله قربونش بره...

...

مهرسا: سلام دخمل گلی مامان امروز 13ابان دیشب تولدت بود حالا دوساله شدی هروز بزرگ و بزرگتر میشی ومن وقعا خوش حالم که بزرگ شدنت رو میبینم ملوسک مامان نازگلکه من دودست دارم به اندازهي بی نهایت دیشب آنقدر شيطوني کردی که حتی نداشتی یه قطعه عکس ازت بگیرم اما هليا کوچولو بودش وبه جای تو ی عالمه عکس قشنگ انداخت کوچولوی شیطون بلای من مهر سا خانم دودست داررررررم ...

مهرسا: مهر سا خانم بعضی وقتا ی کار های میکنی که خیلی مامان ناراحت میشه دیروز ی تیکه به گذاشتی داخل دماغت بعد اومدی و به من نشون دادی خواستم که با مو چین درش بیار لیز خورد توم بادست دماغت رو مالیدی رفت بالا هر کاری کردم در نیومد اصلا معلوم نبود دیگه غروب بردمت بیمارستان ی مکش داخل دماغت گذاشتن ودرش اورد خیلی گریه کردی اما الان خوبی دخمه گلی مادر دوست دارم ناز ولکن ...

مهرساز عزیزم الان یک سال و یازده ماه و بیست وپنجم روزنه وپنچ روز دیگه باقی مانده که دوساله بشی امید و ارم که 120سال عمر کنی وزندگی آرام و زیبای داشته باشي دختر مهربانم تو هنوز شیر میخواری و میخوام بعداز تولد شیرت رو قطع کنم اما همش استرس دارم که تو میتونی تحمل کنی یا نه دوست دارم ...